برسامبرسام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

عشق ترین برسام دنیا

برسام پرسپولیسی

  پسر گلم ...از اونجایی که مامانت شدیدا طرفدار تیم فوتبال پرسپولیسه با اجازت از الان تو رو پرسپولیسی کردم . وقتی بزرگ شدی خودت تصمیم میگیری که طرفدار کدوم تیم باشی عزیزم...شایدم مثل بابایی بی طرف شدی!!!!! ...
17 اسفند 1392

از وقتی مادر شدم

از وقتی مادر شدم ...           دنیای من یه رنگ و بوی دیگه ای گرفته ، اونقدر حس و آرزوهای قشنگ برای برسام تو قلبم دارم که حیفم میاد حتی به زبون بیارمشون...آخه می خوام همه اون آرزوهای قشنگ ، ناب و دست نخورده بمونه تو قلبم تا روزی که با چشای خودم ببینم که پسرم بهشون رسیده و منم با خوشحالی اون خوشحال شم. از وقتی مادر شدم ...         دیگه مال خودم نیستم..دیگه چی میتونم بخوام از این دنیا!! این زمونه گر چه خیلی باهام رفیق نبود و خیلی زود دو تا از عزیزای زندگیم رو ازم گرفت . داغ پدر و برای همیشه رو دلم گذاشت و برادر نازنینم رو ازم گرفت اما به جاش دو تا عزیز به من داد که اولیش همسر عزیزم ، عشق تم...
17 بهمن 1392

اولین دندوون

یکی از  روزهای شیرینی که یه مادر همیشه انتظارش رو میکشه لمس کردن تیزی اولین دندوون بچه اش هست... خدای مهربون منم این  روز قشنگ و شیرین رو دوم بهمن ماه 92 نشوونم داد و برای هزارمین بار شایدم بیشتر از اینکه برسام کوچولوم رو بهم هدیه داده شکر کردم و اشک شوق ریختم... اون روز پسرم رو که از مهد گرفتم بر عکس همیشه یکم بی قرار بود.اصلا تو ماشین نخوابید..ناراحت بودم که خدایی نکرده تو مهد اتفاقی براش افتاده باشه..رسیدیم خونه اما باز آروم نمیشد...یکم باهاش بازی کردم ،اداهایی که قبلنا باهاشون قش قش میخندید  براش جالب نبود.کاری از دستم بر نمیومد .نمیتونستم علت این بیقراری رو بفهمم... کم کم داشت خوابش میبرد تا اینکه ساعتای 7 عصر موقع ...
9 بهمن 1392

پندهای مادرانه

برسام عزیزم .... منم مثل همه مادرا دوست دارم بهترینهای همه چیز مال تو باشه ، سهم تو باشه.اصلا می خوام هر چی که من می خواستم و به دست نیاوردم تو بتونی داشته باشی، نمی خوام تو حتی یه اخم کوچولو رو صورتت خوشگلت بشینه . نمی خوام اشتباه کنی، غصه بخوری ، می خوام هر چی حس خوبه مال تو باشه ...دعای خیر من و بابایی از الان که خیلی کوچیکی تا آخرین روز عمرمون و تو هر شرایطی پشتته... پسر گلم اینو بدون که : تو خدا رو داری که می دونم همیشه حافظ تو هست و خواهد بود... تو منو داری و  یه دریا احساس جلو روته ....تو بابایی رو داری و مثل یه کوه پشتته پس هیچی نمی تونه تو این دنیا تنت و دلت رو بلرزونه ..   تو باید، باید و باید خوشبخت ...
24 دی 1392

بالاخره مرد کوچولوم سینه خیز رفت

امروووووز (18 دی ماه) بالاخره آقا برسامی یه کوچولو خودش رو کشید جلوووو هووووووراااااااااااااااااا   عزیز دلم از وقتی رفتی مهد جنب و جوشت  خیلی بیشتر شده.قربونت برم که با این کارا می خوای مامانی کمتر ناراحت بشه که مجبور شده تو رو بزاره مهد   تو  عزیز دلمی تا آخر عمرم...بدو بیا بغلممممممممممم ...
18 دی 1392

اولین روز مهد کودک

امروز که برای اولین بار بردمت مهد کودک،به جرات میتونم بگم یکی از بدترین روزهای زندگیم بود.وقتی دادمت به پرستار تا تو رو ببره ، انگار قلبم داشت از جاش کنده میشد.آخه من چه جور مادری هستم ؟چه جوری تونستم گریه هاتو ببینم؟می دونم به تو هم سخت گذشت یکی یه دونم ا ما چاره دیگه ای جز این کار ندارم عزیزم.آخه مامانی باید برگرده سر کارش. برسامم مامانت رو ببخش. ا میدوارم وقتی بزرگ تر شدی دلیل این کارم رو متوجه شی عزیز دلم.         اینو هیچ وقت یادت نره که مامانی همیشه واست بهترینها رو می خواد و تو همه دنیای مامانی هستی     ...
9 دی 1392

گفتگوی کودک و خدا

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.” خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.” کودک ا...
8 دی 1392

برای تو عزیزترینم

همه کسم تو هر هوسم تو هم نفســـــــم تو بال و پرم تو همسفرم تو بیش و بسم تو گرمی خانه شور ترانه متن غزل تو شعر و سرودم بود و نبودم قند و عسل تو نغمه ی سازم محرم رازم از روز ازل تو ♫♫♫ بی تو خموشم با که بجوشم جفت تنم تو خسته و عریان پیش غریبان پیرهنم تو....   ...
7 دی 1392