برسامبرسام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

عشق ترین برسام دنیا

اولین روز مهد کودک

1392/10/9 13:27
نویسنده : مامان افسانه
313 بازدید
اشتراک گذاری

امروز که برای اولین بار بردمت مهد کودک،به جرات میتونم بگم یکی از بدترین روزهای زندگیم بود.وقتی دادمت به پرستار تا تو رو ببره ، انگار قلبم داشت از جاش کنده میشد.آخه من چه جور مادری هستم ؟چه جوری تونستم گریه هاتو ببینم؟می دونم به تو هم سخت گذشت یکی یه دونم اما چاره دیگه ای جز این کار ندارم عزیزم.آخه مامانی باید برگرده سر کارش.ناراحتدل شکسته

برسامم مامانت رو ببخش. امیدوارم وقتی بزرگ تر شدی دلیل این کارم رو متوجه شی عزیز دلم.

        اینو هیچ وقت یادت نره که

مامانی همیشه واست بهترینها رو می خواد و تو همه دنیای مامانی هستیبغلقلب

 

 niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مریمی
17 دی 92 21:12
آخی...واقعا سخته از نی نی جداشدن ولی خداروشکر که برسام جونی اونجا آرومه وخیال مامانشم راحت! ببوسش
مامان افسانه
پاسخ
مرسیییییییییییییی مریم جووووووووووونم توام گل پسراتو ببوس
نسیم
23 اسفند 92 19:15
عزیزم خیلی سخته بخدا حق داری اما میری سرکار که همون بهترینها برای برسام جون مهیا باشه پس خودتو ناراحت نکن مطمئن باش اونم بزرگتر که بشه مامان جونشو میدرکه
افسانه
24 اسفند 92 8:45
نسیم جوونم مرسی از دلداریت .الان خیلی بهتر از اون روزام اما یکم عذاب وجدان دارم و احساس میکنم دارم براش کم مادری میکنم ..همش بهش میگم من که الان گذاشتمت مهد وقتی منم پیر شدم توام منو میزاری خانه سالمندان؟؟؟؟؟؟؟