صدای پای بهار میاد..
برسام گلم الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم تو ، توی مهد کودکت هستی و احتمالا تو خواب نازی. دل من اما خیلی شاد نیست ، دلم برات تنگ شده و منتظر ساعت 2/5 هستم که بیام پیشت و با بغل کردنت خستگی امروز از تنم پر بکشه . دو روز بیشتر به شروع سال جدید و دیدن اولین بهار زندگیت نمونده . فصل سرد زمستون داره بارش رو میبنده و میره و منتظر بهاره که بیاد جاش رو بگیره
نمی دونم چرا این روزای آخر سال اصلا حالم خوش نیست.دلم غم داره و جز تو هیچ کس از این غم خبر نداره ..آخه از زمانی که تو شکم من بودی فقط با تو درد و دل کردم ...
محرم اسرار کوچولوی من ، سنگ صبور مامان ، نمی خوام با حرفام ناراحتت کنم ...خدا رو شکر که امسال تو پیشمون هستی و به من بی انگیزه ، امید زندگی میدی
الهی تنت همیشه سالم باشه و هیچ وقت غم و غصه سراغت نیاد ...تو لایق بهترینها هستی گل قشنگم .
انشالله سال جدید همیشه پر از حرفا و حسای قشنگ باشه برای خانواده کوچیک سه نفرمون
عیدت مبارک مرد کوچک من